ظهر یک روز زمستانی است. خیابانها خلوت است . مغازه ها بسته اند و رفت و آمد کمی به چشم
می خورد. در انتهای یک خیابان باریک ، صدای دور و بریده بوق یک خودرو به گوش می رسد. خودرو
نزدیک و نزدیکتر می شود و صدای بوقش نیز بلند و بلندتر چراغهایش روشن است . مردی تا کمر از
شیشه آن بیرون می آید دستهایش را به دو طرف باز می کند و فریاد می زند " شاه رفت " "شاه
رفت!ممد دماغ فرار کرد !
عابران به همدیگر نگاه می کردند : یعنی حقیقت دارد ؟ چون که در هفته های اخیر شایعه زیاد
شنیده بودنند از اینکه شاه رفته است ......
کتاب "شاه رفت "نوشته:حمید رضا شاه آبادی . برای اعضایکودک و نوجوان کتابخانه عمومی نجفی
به مناسبت فرار شاه معرفی شد .
کتابخانه حاج شیخ محمد جواد نجفی ابرکوه...برچسب : نویسنده : najafipla بازدید : 181